از آن جا که بهائیان، پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را به عنوان پیامبر الاهی پیشین و قرآن را به عنوان کتاب آسمانی گذشته قبول دارند، در برخی توجیحات خود، به آیاتی از قرآن کریم و گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم استناد کرده و آنان را پشتوانه خود قرار می دهند.
لیکن از آنجایی که کتاب آسمانی و پیامبر الاهی پشتوانه کج رهان نمی شود، پیوسته از کرده خود پشیمان می شوند که از جمله استدلال بهائیان به این آیه شریفه است: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ؛ امور این جهان را از آسمان به سوى زمین تدبیر مىکند؛ سپس در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مىشمرید بسوى او بالا مىرود(و دنیا پایان مىیابد)»1
بهائیان می گویند: مراد از امر در این آیه، دین و مذهب و تدبیر به معنای فرستادن دین و عروج به معنای برداشتن و نسخ دین است. از این رو، هر مذهبی بیش از هزار سال نمی تواند عمر کند و باید جای خود را به مذهب دیگری بدهد و طبق قرآن پس از گذشتن هزار سال، مذهب دیگری خواهد آمد.
در پاسخ به این ادعا بیان چند نکته ضروری است:
1. در هیچ منبع مستندی، کلمه امر به معنای دین و مذهب نیامده است، بلکه به معنای فرمان آفرینش است؛ مانند آیه شریفه: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛ فرمان او چنین است که هر گاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: «موجود باش!»، آن نیز بىدرنگ موجود مىشود!»2
در این آیه و آیات فراوان دیگری مانند: آیه 50 سوره قمر، آیه 27 سوره مؤمنون، آیه 54 سوره اعراف و … امر به معنای امر تکوینی بکار رفته است، نه به معنای تشریع دین.
2. کلمه تدبیر نیز درباره آفرینش و سامان بخشیدن به وضع جهان هستی به کار می رود، نه به معنای فرستادن مذهب.
بر این اساس، هرگز در آیات دیگر، کلمه تدبیر به معنا یا حتی درباره دین و مذهب به کار نرفته است، بلکه کلمه تشریع، یا تنزیل و یا انزال به کار رفته است.
3. آیات پیشین و پسین آیه مورد بحث، مربوط به آفرینش جهان است، نه تشریع ادیان؛ زیرا در آیه قبل، از آفرینش آسمان و زمین در شش روز سخن گفته شد و به عبارت دیگر شش دوران بود و آیات بعد از آفرینش انسان سخن می گوید.
ناگفته پیداست که تناسب آیات، ایجاب می کند که این آیه هم که در وسط آیات آفرینش واقع شده است، مربوط به آفرینش و تدبیر امر آن باشد.
4. تولد سید علی محمد شیرازی معروف به باب، در سال 1235 هجری قمری و شروع ادعایش در سال 1260 بود و با توجه با آغاز دعوت پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و اله و سلم، فاصله میان این دو، 1273 سال می شود نه هزار سالی که بهائیان مدعی آن هستند و 273 سال اضافه بر ادعای خودشان می آید.
بین خودمان بماند، سران بهائیت با یک حساب سر انگشتی عجولانه پیش خود گفته اند: حضرت مهدی در سال 260 به امامت رسید و علی محمد نیز 1260 شروع به بیان ادعاهایش کرد، این فاصله هزار سال است و یک جوری به آن هزار سال سوره سجده بچسبانیم شاید درست شد. لیکن فکر این را نکردند که:
أ. حضرت مهدی دوازهمین پیشوا و پاسدار اسلام است و دین و مذهبی جدیدی نیاورده تا ادعای نچسب آنان تایید شد.
ب. علی محمد باب خود ادعای امام زمانی داشته ( که در پست های گذشته به آن پرداخته و رد آن را نوشته ایم)، پس چگونه مبدا مذهب ادعاییش هزار سال پس از زمان امامت حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف می تواند باشد.
ج. اگر بر فرض بخواهیم امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را نادیده بگیریم، باز معادله بهائیان به هم می خورد چون پیشوایان اسلام، دوازده نفرند نه یازده نفر و این پیوسته در اخبار شیعه و سنی به صورت متواتر و معتبر موجود است و همه بر وجود و ظهور قطعی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف متفقند.
و …
5. فاصله هیچ یک از ادیان گذشته هزار سال نبوده است؛ مثلا فاصله میان ظهور حضرت نوح علیه السلام تا حضرت ابراهیم علیه السلام 1600 سال و فاصله حضرت ابراهیم علیه السلام تا حضرت موسی علیه السلام کمتر از 500 سال است و فاصله حضرت موسی علیه السلام تا حضرت عیسی علیه السلام، بیش از 1500 سال است؛ نیز فاصله میان حضرت عیسی و ظهور پیامبر معظم اسلام صل الله علیه و اله و سلم، 570 سال بوده است و حتی یک نمونه وجود ندارد که فاصله یکی از ادیان و مذاهب گذشته با آیین پس از خود، هزار سال باشد.
6. با مطالعه کتب تفسیری جدید و قدیم این نکته نمایان می شود که هر یک از کتب تفسیری، احتمالاتی را درباره این آیه بیان کرده اند، لیکن هیچ یک درباره تشریع ادیان سخن نگفته اند؛ به عنوان مثال، در تفسیر مجمع البیان که از مشهورترین تفاسیر اسلامی به شمار می رود و نویسنده آن در قرن ششم هجری می زیسته است، اقوال گوناگونی در تقسیر آیه فوق ذکر شده است؛ ولی هیچ یک از دانشمندان مسلمان، قولی نقل نکرده که مبنی بر تشریع ادیان باشد.
7. کلمه عروج به معنای بالا رفتن است نه به معنای نسخ و نابودی ادیان. در هیچ کجای قرآن کریم، عروج به معنای نسخ دیده نمی شود. این واژه در پنج آیه از قرآن کریم آمده است که سه مورد آن در سوره مبارکه حدید است و هیچ یک معنای نسخ نمی دهد؛ بلکه درباره ادیان، همان کلمه نسخ یا تبدیل و امثال آن به کار رفته است مانند آیه 106 سوره بقره.
اساسا ماهیت و چیستی ادیان و کتب آسمانی به گونه ای نیست که پس از پایان عمر به آسمان عروج کنند، بلکه اصول آیین نسخ شده به قوت خود باقی است و تنها شکل و شیوه عبادات دگرگون و عمق معارف آنها بیشتر شده است. مثلا اصل توحید و نبوت و معاد که از اصول هر دینی است باقی است و تنها آداب نماز، روزه و مانند آن تغییر می کند.
8. و در پایان شایان ذکر است که اگر بهائیت، آغاز ظهور خود را پایان دوران ائمه اطهار علیهم السلام به حساب می آورد، باید توجه داشت که پیشوایان معصوم اسلام علیهم السلام، دوازده نفرند نه یازده نفر و اگر بنا را بر باور آنان بگذاریم که سید علی محمد باب شیرازی را امام دوازدهم می دانند، باید آغاز این هزار سال را از سال 1266 قمری بگیریم که در نتیجه می بایست سال میعاد بهائیت و ظهور پیامبرشان، 2266 قمری باشد یعنی حدود هشتصد و خرده ای سال دیگر.
پس تا سال 2266 قمری سکوت کنید، در آن سال ادعای خود را مطرح کنید…
پانوشت:
1. سوره سجده، آیه 5.
2. سوره یس، آیه 82